زیر این گنبد نیلی زیر این چرخ کبود توی یک صحرای دور یه برج پیر و کهنه بود یه روزی زیر هجوم وحشی بارون و باد از افق کبوتری تا برج کهنه پرگشود برج کهنه سرپناه خستگیش شد مهربونیش مرحم شکستگیش شد اما این قصه برج و کبوتر سرآغاز یک دلبستگی شد اول قصمونو تومی دونستی، می دونستی من نمی تونستم برم تو می تونستی، می تونستی باد و بارون که تموم شد اون پرنده پر کشید التماس و اشتیاق یه چشه برج و ندید عمر بارون عمر برج کهنه بود بعد از اون حتی تو خوابم اون پرن