کاش ما هم در بهاران برگ وبر میداشتیم
توشه ای بهر سفر با هم سفر میداشتیم
از به خون بنشستن دل لذتی حاصل نشد
درقمار زندگی نفع و ضرر میداشتیم
تعنه برکبک مهاجر تعنه بر ماه دل است
کاش ما هم چون عقابی بال پر میداشتیم
سینه را باران درد غصه ها رنگین نمود
به چه خوش بودی تیر وسپر میداشتیم
کاش یارب ناجه های شهر عشق وحریت
یا خبر می داشت از ما یا خبر میداشتیم
در جوانی صرف شد عمرم به غم ای وای
کاش ذوق گلهای بهاری را به سر میداشتیم
ناصرا بزم طرب بر پاست جای ما ودل است
کاش در بزم هنرمندان هنر میداشتیم